مصاحبه با علی غلامی یک فعال سیاسی در ترکیه
مصاحبه با علی غلامی یک فعال سیاسی در ترکیه
خواهر اینجانب شهناز غلامی فعال حقوق زنان و عضوکمپین یک میلیون امضا و فعال حقوق بشر،عضو انجمن روزنامه نگاران زن(رزا) مدیر وبلاگ آذر زن است و از حکومت جمهوری اسلامی ایران تاکنون 16 سال حبس گرفته است. من نیز در ایران به همراه خواهرم فعالیت می کردم بیشتر وظیفه ی من تهیه ی خبر بود .در تاریخ 11/2/1389 زمانیکه شهناز جهت اخذ پناهندگی از کشور سوم در ترکیه بود من برای دیدن او به ترکیه رفتم.
من خواهرم را ملاقات کردم و در تاریخ 26/03/1389 به ایران بازگشتم.در مرز بازرگان من را پس از خروج زدن از ترکیه ورود به ایران ، به اتاقی بردند که در آنجا مامورین لباس شخصی اطلاعات بودندو بدون اینکه چیزی بپرسند ساعت ها مرا در آنجا نگه داشتند و من هر چه قدر پرسیدم مساله چیست؟ جواب ندادند . من در آنجا ماندم تا مافوقشان آمد و از من سوال کرد چرا به ترکیه رفتی؟و من چون می ترسیدم بگویم پیش خواهرم رفته بودم چرا که ترس من از این بود که متوجه شوند من دوباره با خواهرم فعالیت میکنم زیرا در زمان دستگیری خواهرم در سال 1386 زمانیکه دست نوشته ها و کتاب هایش را از منزل ما بردند دو دستگاه کیس کامپیوتر نیز به همراه آنها توسط نیرو های اطلاعات برده شد که متعلق به من بود وتا حدی مدارک برای محکوم کردن من به دست آورده بودند که من در کارها به خواهرم کمک میکنم. من به دروغ گفتم استانبول بودم
درپایان توضیحاتم ما فوقشان گفت: ما می دانستیم تو پیش خواهرت بودی!!! کسیکه به استانبول میرود نزدیک دو ماه آنجا نمی ماند. گفت تو پیش خواهرت بودی و خواهر تو با رادیو های مختلف و کانال های مختلف مصاحبه میکند و به تبلیغ علیه نظام می پردازد مانند زمانیکه در ایران بود.چه مدارکی برای او از ایران بردی؟
شب مرا در انجا نگه داشتند و صبح بعد از تهدیدات فراوان که در ان اشاره کردند به این مساله که اگر به هر نحوی در فعالیت ها ی سیاسی دست داشته باشی با شما برخورد خواهد شد سپس مرا بعد از گرفتن اثر انگشت و گرفتن چند تعهد و امضاکه نباید با خواهرت در ارتباط باشی رها کردنند
من به خانه رفتم در حالیکه بسیار می ترسیدم چون در حکومت جمهوری اسلامی از قتل های مشکوک، شکنجه ها اعدام ها، بازجویی های غیر انسانی و بیرحمانه خبر داشتم و به خوبی می دانستم در زندان های ایران بر زندانیان سیاسی چه میگذرد.
وقتی به خانه رسیدم با شهنازازطریق انترنت ارتباط پیدا کردم همه چیز را توضیح دادم خیلی نگران شد چون خودش سابقه ی دستگیری و شکنجه های روحی روانی داشت و گفت خیلی باید با دقت تر باشی از این به بعد احتیاطت را بیشتر کن چون اطلاعاتی ها واقعاَ به هر چیزی که بگویند عمل میکنند. من باز هم با شهناز در ارتباط بودم خبر تهیه می کردم و میفرستادم مثلا خبرهایی در رابطه با سکینه محمدی آشتیانی را برای او می فرستادم و شهناز این خبرها را در کانال ها و رادیو های فرانسه،سوئد و حتی ژنو مطرح میکرد
زمانیکه از یکی از بازی های تراکتور سازی به اتفاق دوستانم بازمیگشتم پس از دادن شعارهای مختلف ، ما از سوی بسیجیان دستگیر شدیم و ما را به اداره اطلاعات تبریزبردند و پس از بازجویی کامل از ما به ما اتهام در رابطه با تحریک تماشا گران و آشوب در شهر را زدند و باز در این میان به وجود شهنازخواهرم .من در آنجا بیشتر از همه مورد توجه قرار گرفتم و بیشتر از همه تهدید شدم. پس از پنج روز بازداشت بلاتکلیف با قید وثیقه آزاد شدم که برادرم سند خانه مان را گرو گذاشت و من آزاد شدم در آن حال مامورین اداره اطلاعات که قبل از ان هم به خاطر شهناز بارها به خانه ی ما آمده بودند و با به هم ریختن خانه و بردن کیس کامپیوتر و تلفن همراه دست نوشته ها مقاله هاو.... باز به خانه ی ما آمدند وسایل شخصی من از قبیل کتاب هایم کیس کامپیوتر ودست نوشته های شهناز بیانیه و اعلامیه ها و و غیره را از منزل ما برده بودند و من همان روز مجبور به ترک ایران شدم
و با تمام آن تهدید ها و فشارهایی که بر من وارد کردند من مجبور به ترک ایران شدم بدون اینکه به کسی خبر دهم در تاریخ 2010/10/09 به ترکیه رفتم.
خواهر اینجانب شهناز غلامی فعال حقوق زنان و عضوکمپین یک میلیون امضا و فعال حقوق بشر،عضو انجمن روزنامه نگاران زن(رزا) مدیر وبلاگ آذر زن است و از حکومت جمهوری اسلامی ایران تاکنون 16 سال حبس گرفته است. من نیز در ایران به همراه خواهرم فعالیت می کردم بیشتر وظیفه ی من تهیه ی خبر بود .در تاریخ 11/2/1389 زمانیکه شهناز جهت اخذ پناهندگی از کشور سوم در ترکیه بود من برای دیدن او به ترکیه رفتم.
من خواهرم را ملاقات کردم و در تاریخ 26/03/1389 به ایران بازگشتم.در مرز بازرگان من را پس از خروج زدن از ترکیه ورود به ایران ، به اتاقی بردند که در آنجا مامورین لباس شخصی اطلاعات بودندو بدون اینکه چیزی بپرسند ساعت ها مرا در آنجا نگه داشتند و من هر چه قدر پرسیدم مساله چیست؟ جواب ندادند . من در آنجا ماندم تا مافوقشان آمد و از من سوال کرد چرا به ترکیه رفتی؟و من چون می ترسیدم بگویم پیش خواهرم رفته بودم چرا که ترس من از این بود که متوجه شوند من دوباره با خواهرم فعالیت میکنم زیرا در زمان دستگیری خواهرم در سال 1386 زمانیکه دست نوشته ها و کتاب هایش را از منزل ما بردند دو دستگاه کیس کامپیوتر نیز به همراه آنها توسط نیرو های اطلاعات برده شد که متعلق به من بود وتا حدی مدارک برای محکوم کردن من به دست آورده بودند که من در کارها به خواهرم کمک میکنم. من به دروغ گفتم استانبول بودم
درپایان توضیحاتم ما فوقشان گفت: ما می دانستیم تو پیش خواهرت بودی!!! کسیکه به استانبول میرود نزدیک دو ماه آنجا نمی ماند. گفت تو پیش خواهرت بودی و خواهر تو با رادیو های مختلف و کانال های مختلف مصاحبه میکند و به تبلیغ علیه نظام می پردازد مانند زمانیکه در ایران بود.چه مدارکی برای او از ایران بردی؟
شب مرا در انجا نگه داشتند و صبح بعد از تهدیدات فراوان که در ان اشاره کردند به این مساله که اگر به هر نحوی در فعالیت ها ی سیاسی دست داشته باشی با شما برخورد خواهد شد سپس مرا بعد از گرفتن اثر انگشت و گرفتن چند تعهد و امضاکه نباید با خواهرت در ارتباط باشی رها کردنند
من به خانه رفتم در حالیکه بسیار می ترسیدم چون در حکومت جمهوری اسلامی از قتل های مشکوک، شکنجه ها اعدام ها، بازجویی های غیر انسانی و بیرحمانه خبر داشتم و به خوبی می دانستم در زندان های ایران بر زندانیان سیاسی چه میگذرد.
وقتی به خانه رسیدم با شهنازازطریق انترنت ارتباط پیدا کردم همه چیز را توضیح دادم خیلی نگران شد چون خودش سابقه ی دستگیری و شکنجه های روحی روانی داشت و گفت خیلی باید با دقت تر باشی از این به بعد احتیاطت را بیشتر کن چون اطلاعاتی ها واقعاَ به هر چیزی که بگویند عمل میکنند. من باز هم با شهناز در ارتباط بودم خبر تهیه می کردم و میفرستادم مثلا خبرهایی در رابطه با سکینه محمدی آشتیانی را برای او می فرستادم و شهناز این خبرها را در کانال ها و رادیو های فرانسه،سوئد و حتی ژنو مطرح میکرد
زمانیکه از یکی از بازی های تراکتور سازی به اتفاق دوستانم بازمیگشتم پس از دادن شعارهای مختلف ، ما از سوی بسیجیان دستگیر شدیم و ما را به اداره اطلاعات تبریزبردند و پس از بازجویی کامل از ما به ما اتهام در رابطه با تحریک تماشا گران و آشوب در شهر را زدند و باز در این میان به وجود شهنازخواهرم .من در آنجا بیشتر از همه مورد توجه قرار گرفتم و بیشتر از همه تهدید شدم. پس از پنج روز بازداشت بلاتکلیف با قید وثیقه آزاد شدم که برادرم سند خانه مان را گرو گذاشت و من آزاد شدم در آن حال مامورین اداره اطلاعات که قبل از ان هم به خاطر شهناز بارها به خانه ی ما آمده بودند و با به هم ریختن خانه و بردن کیس کامپیوتر و تلفن همراه دست نوشته ها مقاله هاو.... باز به خانه ی ما آمدند وسایل شخصی من از قبیل کتاب هایم کیس کامپیوتر ودست نوشته های شهناز بیانیه و اعلامیه ها و و غیره را از منزل ما برده بودند و من همان روز مجبور به ترک ایران شدم
و با تمام آن تهدید ها و فشارهایی که بر من وارد کردند من مجبور به ترک ایران شدم بدون اینکه به کسی خبر دهم در تاریخ 2010/10/09 به ترکیه رفتم.
No comments:
Post a Comment